«من او را دوست داشتم» نوشته آنا گاوالدا(-۱۹۷۰)، نویسنده فرانسوی است. این رمان داستان خانوادهای است که پدر خانواده بهطور ناگهانی همسر و دو دخترش را ترک میکند و ماجراهایی را رقم میزند که موجب واکاوی و شناسایی شخصیت واقعی پدر، مادر و روابط آنها در طول زندگی مشترکشان میشود. گفت وگویی طولانی میان زنی جوان و پدرشوهرش است. پدرشوهر به او میگوید چگونه عشق بزرگش را به دلیل اشتباهاتش از دست داده است. نویسنده با توانایی عظیمش در درک احساسات دیگران، اشتیاق مرد متاهل را به یک زن جوان، مشاجرات روحی و انصرافش را به زیبایی به تصویر میکشد؛ کندوکاوی تکان دهنده در زندگی شخصی و کمکی پر از همدردی برای عروس خودباخته.
«سه روز برای دیدن» نوشته هلن کلر(۱۹۶۸-۱۸۸۰)، نویسنده نابینا و ناشنوای آمریکایی است. این کتاب روایت تکاندهنده سه روز پایانی بینایی هلن کلر تا پیش از نابینا شدن وی است.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
تلاش میکنم همه چیز را لمس کنم و هر چیزی را طوری نزدیک نگه دارم که نگاه برای مدتی روی آن بماند. بعضی چیزها، دیدنی و خوشایند هستند و قلب و ذهن را از شادی و خوشحالی لبریز میکنند، اما برخی بهطور ناخوشایندی، رقتبارند. برای دیدنیهای ناراحتکننده چشمهایم را نمیبندم، چون آنها نیز بخشی از زندگی هستند. بستن چشم به روی آنها، بستن قلب و ذهن است.
کتاب «تمرکز»، نوشته دانیل گلمن (-۱۹۴۶)، تحلیلگر اقتصادی آمریکایی است. نویسنده کتاب پرفروش «هوش عاطفی» در این کتاب به راز مهم عملکرد عالی، یعنی توجه و تمرکز میپردازد. توجه و تمرکز در واقع مثل یک عضله است. هرچقدر بیشتر از آن استفاده کنید قویتر میشود. ولی اگر آن را کم بهکار بگیرید ضعیفتر خواهد شد.
در این کتاب دکتر گلمن، در عصری که عوامل مختلف باعث حواسپرتی و گیجی ما میشوند و همواره در معرض بمباران اطلاعات هستیم، به تجزیه و تحلیل توجه و تمرکز میپردازد. او معتقد است کسانی که میخواهند در هر زمینه، از جمله ورزش، تحصیل، هنر و کسب و کار بر دنیای درونی خود، دیگری و جامعه تمرکز خوبی داشته باشند، باید به تمرین تمرکز ذهنی بپردازند و از شکستهای خود درس بگیرند و عواطف مثبت داشته باشند.